کد مطلب:188653 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

معجزه 02(زنده شدن مرده به معجزه ی آن حضرت)
قطب راوندی از ابوغیینه روایت كرده، كه گفت: من در خدمت امام محمد باقر (علیه السلام) بودم. مردی به نزد ایشان آمد و گفت: «من اهل شام هستم و دوست دار شما و با دشمنان شما دشمن هستم. پدری داشتم كه بنی امیه را دوست می داشت و مردی ثروتمند و توانمند بود، به جز من فرزند دیگری نداشت و در شهر رمله خانه ای داشت كه در آن بوستانی بود، و در آن جا خلوت می كرد. وقتی كه از دنیا رفت؛ هر چه به دنبال مال و ثروت، گشتم، پیدا نكردم و هیچ شكی ندارم كه به خاطر دوستی من با شما، آن مال را از من مخفی كرده است» .

امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: «دوست داری پدرت را دوباره ببینی و از او سوال كنی كه آن مال را در كجا گذاشته است» .

گفت: «بله؛ سوگند به خدا كه به این مال، محتاج هستم» .

حضرت نامه ای نوشت و با نام شریف خاتم مزین كرد و به آن مرد فرمود: این نامه را به بقیع ببر و در وسط قبرستان بایست و با صدای بلند بگو: «یا درجان» شخصی نزد تو حاضر می شود



[ صفحه 35]



كه عمامه بر سر دارد، این نامه را به او بده و بگو: من فرستاده ی علی بن الحسین (علیه السلام) هستم و از او هر چه می خواهی بپرس» .

مرد شامی آن نامه را گرفت و رفت. من فردای آن روز به نزد امام محمد باقر (علیه السلام) رفتم تا آن مرد را ببینم كه به منزل ایشان می آید. مرد شامی به آن حضرت گفت: خدا بهتر می داند كه علم خویش را كجا قرار دهد، شب گذشته به قبرستان رفتم و آنچه فرمان دادید، انجام دادم. و آن مرد را با همان نشانه كه بیان كردید دیدم، به من گفت: جایی نرو، تا پدرت را حاضر كنم. رفت و با مردی سیاه چهره آمد و گفت: این پدر توست. گفتم: این پدر من نیست؛ گفت: همان است ولی به دلیل شراره های آتش و دخان جحیم و عذاب الیم، به این شكل درآمده است. پرسیدم، تو پدر من هستی؟ گفت: بله، پرسیدم چرا این طور شده ای؟ گفت: ای فرزندم! من به بنی امیه ایمان داشتم و آن ها را بر اهل بیت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و اله)، ترجیح می دادم، به این دلیل خداوند تعالی، مرا به این عذاب و عاقبت بد مبتلا كرد؛ چون تو دوست دار اهل بیت بودی، من با تو دشمنی می كردم و به این خاطر، تو را از ارث محروم كردم و



[ صفحه 36]



حالا به خاطر این طرز فكر، خیلی ناراحت و پشیمان هستم، ای فرزندم! به بوستانم برو و زیر فلان درخت زیتون را گود كن و آن مال را كه صد هزار درهم است بردار و از آن پول، 50 هزار درهم را به حضرت محمد بن علی (علیه السلام) تقدیم كن و 50 هزار درهم دیگر را برای خود بردار.

مرد شامی به امام (علیه السلام) گفت: اگر اجازه بدهید برای آوردن آن مال بروم و اموالی را كه حق شماست، بیاورم» .

ابوغیینه می گوید: «یك سال بعد از این ماجرا از حضرت سوال كردم، آن مرد شامی چه كرد؟ حضرت فرمود: «او اموال مرا آورد و 50 هزار درهم خود را زمین در ناحیه ی خیبر خریدم و مال خریدم و مقداری از آن را صرف حاجت مندان اهل بیت خود كردم» . [1] .


[1] منتهي الآمال، ج 2، ص 192.